واجب فراموش شده
" نابینا شدن یک روحانی در امر به معروف"
"باز هم بسیجی ناهی منکر، کتک خورد"
و این بار :
"کشیدن چادر از سر دختر آمر به معروف در ماه رمضان"
تیترهایی که در بالا مشاهده می کنید، همه در اثر
عمل به یک واجب فراموش شده است که این بار ماجرا در "ماه رمضان" برای
خانمی 30 ساله در میدان پونک، از شلوغ ترین مراکز شهر تهران و در کمال ناباوری در
مقابل کانکس کلانتری اتفاق افتاده است ، و اما شرح ما وقع:
"فارس: ماجرای عصر یکشنبه را این طور شروع کنیم که شما پس از پایان یک روز تلاش و کار، به سمت منزل میرفتید تا اینکه با یک زن بدحجاب مواجه میشوید و برحسب وظیفه، احساس تکلیف میکنید که امر به معروف و نهی از منکر کنید اما واکنش این زن، خارج از تصور بوده است، بقیه اتفاق را خودتان توضیح دهید.
شمس: مسیر برگشت من از محل کار به سمت منزل از محدوده میدان صادقیه تا میدان پونک است. ساعت حول و حوش 5 بعدازظهر بود که نزدیک مرکز خرید پونک رسیدم. معمولاً هم اطراف مرکز خریدها و پاساژها پاتوق زنان و دختران بدحجاب است با یکی از این زنان بدحجاب مواجه شدم و مثل همیشه که بر حسب تکلیف دینی، با یک جمله به آرامی، امر به معروف میکردم به این خانم تنها یک جمله گفتم و آن این بود که «میشود حجابت را رعایت کنی» فقط و فقط همین یک جمله را گفتم که هنوز به نقطه آخر آن نرسیده بودم به یک باره، به سمت من حمله کرد و گلوی من را فشار داد و با دست دیگر شروع به چنگ انداختن به صورت من کرد. من هم که روزه بودم و هوا هم گرم بود احساس خفگی می کردم اما به هر طریقی که بود تلاش کردم بدن خودم را از دستهای او جدا کنم.
فارس: یعنی هیچ صحبتی نکرد و در جواب امر به معروف به سمت شما حملهور شد؟
شمس: نه، در حین حمله ور شدن به سمت من، فحاشی میکرد و میگفت که «آدمت میکنم، بیجا میکنی که به من حرف میزنی، کاری میکنم که دیگر جرأت نکنی به کسی بگویی حجابت را رعایت کن و...» بعد از اینکه خودم را از دستهایش جدا کردم به او پیشنهاد کردم که کانکس کلانتری آن سمت خیابان است، بیا برویم تو به خاطر حرف من از من شکایت کن و من هم از اینکه شما کتکم زدی شکایت میکنم هنوز جمله را به پایان نبرده بودم این بار بدتر از دفعه قبل به سمتم حمله ور شد و تلاش کرد چادر و روسریام را از سرم بکشد هر چقدر او تلاش میکرد من هم مقاومت بیشتری میکردم حین این کار، بلند بلند فحاشی میکرد و میگفت «این تو هستی که باید حجابتو برداری، اینجا دیگه جای شماها نیست، این شماها هستید که باید از اینجا بروید، شماها چند نفری بیشتر نیستید، بمانید خودم چادر از سرتان میکشم و...» در این زمان دیگر صدای من هم بلند شده بود و تلاش میکردم که چادرم را روی سرم حفظ کنم و به لطف خدا هم این خانم نتوانست به هدفش برسد.
فارس: حوالی مراکز خرید معمولاً شلوغ است و پر رفت و آمد، کسی ناظر این اتفاق نبود که به کمک بیاید؟
شمس: چرا مردم بودند، حتی کانکس کلانتری هم در آنجا بود. اما مردم بیشتر رد میشدند و میرفتند تا اینکه وقتی زمان کشیده شدن چادر من شد و من صدایم بالا رفت یک آقایی از رهگذران آمد و آن خانم را از من جدا کرد و نجاتم داد. بعد از آن حدود بیست نفر دور ما جمع شده بودند که بیشتر آنها هم آقایان بودند. بعضیها در همان حین، به جای اینکه نسبت به وضع فاجعه بار ظاهر آن خانم، معترض باشند به من یادآوری میکردند که دوره امر به معروف گذشته است و نباید به این خانمهای با این ظاهر حتی نزدیک شد، خانمی به من میگفت «به تو چه ربطی داشته، هر کسی را در گور خود میخوابانند» آقایی میگفت « این زن اوضاعش معلوم است».
فارس: با این اوصاف، وضع جسمی شما در حال حاضر چطور است؟
شمس: با اینکه چند روز از ماجرا گذشته اما هنوز آثار کوفتگی آن در سر و گردنم وجود دارد.
فارس: گفتی که یک کانکس کلانتری هم آنجا بود یعنی مأموران کلانتری هیچ عکس العملی نسبت به این اتفاق نداشتند؟
شمس: نه، اصلاً! در تعجبم که نیروهای پلیس در آنجا پس چه نقشی دارند، مگر نه اینکه امنیت منطقه را باید تأمین کنند؟
فارس: نیروهای پلیس در کانکس حضور داشتند؟ شاید آن زمان در محل، حاضر نبودند؟
شمس: حضور داشتند همیشه یکی از نیروهایشان بیرون کانکس میایستد و کشیک میدهد، آن روز پلیس که از موضوع، مطلع نبود اما شلوغی بیست نفری در خیابان را که میدید میتوانست حداقل عکس العملی نشان دهد. این خانم به حدی رفتاری عجیب و غیرطبیعی داشت که حتی اگر یک سوزن در اختیارش بود چشمان من را درمیآورد چه برسد به اینکه وسیله دیگری برای حمله داشت معلوم نیست چه اتفاقی میافتاد. این خانم حتی زمانی هم که از دستش نجات پیدا کرده بودم فریاد می زد که «اگر یک بار دیگر ببینمت می کشمت، مگر یک بار دیگر نبینمت، زنده نمیگذارمت و...»
فارس: در موارد قبلی که امر به معروف و نهی از منکر داشتید، برخوردها چطور بود؟
شمس:من همیشه با خودم اقلام تبلیغاتی برای حجاب به همراه دارم سعی میکنم به آرامی آنها را تشویق به باحجاب بودن کنم اما تا به حال با چنین صحنهای مواجه نشده بودم و این واکنش برای خودم خیلی عجیب بود.
فارس: خوب، ماجرا را تا اینجا گفتید که آقایی، شما را از دست این خانم نجات داد بعد از آن چه اتفاقی افتاد سراغ کانکس کلانتری رفتید؟
شمس: نه، تعدادی از مردم برای اینکه خطری دوباره از طرف آن خانم برای من نباشد من را تا منزل همراهی کردند ولی وقتی رسیدم خانه، خانواده به من گفتند که باید به سراغ کلانتری میرفتم و شکایت میکردم برای همین دوباره با خانواده به سمت محل اتفاق برگشتیم و سراغ کانکس کلانتری رفتم موضوع را توضیح دادم و از اینکه عکسالعملی نشان نداده بودند گله کردم، آنها به من گفتند که حالا که این خانم رفته از چه کسی میخواهم شکایت کنم اما گفتم من شکایتم از مسئولان است نه از این خانم. پرسیدم گشت ارشادی که قبلاً روبروی این مرکز خرید میایستاد کجاست؟ جوابم را این طور دادند که «دیگر گشت ارشاد جمع شده»؛ گشت ارشاد نقش بازدارندگی داشت. سربازی که در کانکس بود به من گفت که «ما فقط وظیفه داریم اینجا مراقب باشیم که دزدی انجام نشود»!
فارس: شما مسئول این اتفاق را چه کسی یا چه دستگاهی میدانید؟
شمس: بدحجابها وقیح شدهاند باید کار فرهنگی بیشتری در جامعه صورت بگیرد. نباید به جایی برسیم که حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را فراموش شده بدانیم تا هر کسی هر طوری که میخواهد در جامعه اسلامی عمل کند."
و اما روی سخن ما نه با شخص خاطی که از روی جهل و نادانی این عمل شنیع را مرتکب شده است بلکه با آن افرادی است که مسئولیتی را قبول کرده اند که قادر به رسیدگی به تمام جوانب آن نیستند البته شاید عده ای از این افراد با خود بگویند که ما در چهارچوبی که برایمان تعریف شده به وظیفه خود عمل کرده ایم و با یک کار کاملا کارشناسی " گشت ارشاد" راه انداخته ایم ، کاری که در آن تنها با یک امضای ناقابل می توان به آغوش خانواده ای بازگشت که به احتمال بسیار زیاد بی خبر نیستند از وضعیت ظاهری فرزند خود. این سوال مرا سخت درگیر خود کرده که آیا مسئولین با خواندن این اخبار که هر چند وقت یک بار در گوشه ای از شهر رسانه ای می شود باز هم این جمله را بر زبان می آورند که :
"مشکل جوونای ما مدل موی جوونای ماست ؟!"
و آیا باز هم این بی توجهی به مسائل فرهنگی جامعه در سیاست های کلی دولتمردان ما ادامه پیدا خواهد کرد؟! سیاست هایی که موجب جفا و ستم در حق شهروندانی می گردد که از آنچه در توانشان هست (تذکر لسانی) دریغ نمی کنند اما با این وجود هر بار با بی مهری هایی از جانب مسئولین رو به رو می شوند . شرایط در این شهر به گونه ای شده است که باید به زنان و مردان بگوییم: یا امر به معروف و نهی از منکر نکنید و یا اگر قصد دارید به این مهم بپردازید حتما و حتما آلات قتاله به همراه داشته باشید گویا از این به بعد آن وظیفه یدی را هم که بر عهده مسئولین است خودتان باید تقبل کنید.
و اما 3 نکته:
1. امام خامنه ای می فرمایند: مبادا در گوشه و کنار یا دستگاه نظامی یا قضایی کسانی باشند که راه را جلو آمر به معروف و ناهی از منکر سد کنند! مبادا کسانی باشند که اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر کرد از او حمایت نکنند، بلکه از مجرم حمایت کنند! البته خبرهایی از گوشه و کنار کشور، در بعضی موارد به گوش من می رسد. هرجا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینان بخشی پیدا کنم که آمر به معروف و ناهی از منکر خدای ناکرده مورد جفای مامور و مسئولی قرار گرفته، خودم وارد قضیه خواهم شد.
2. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی فرمودند: که زمانی بر امت من میرسد که امر به معروف و نهی از منکر ترک میشود، اصحاب تعجب کردند و ایشان فرمودند از این بدتر این است که به منکر امر کرده و از معروف نهی میشود و باز هم اصحاب تعجب میکنند و ایشان فرمودند زمانی میرسد که معروف منکر شده و منکر معروف میشود.
3. امام رضا (علیه السلام) فرمودند:باید هر یک از شماها امر به معروف و نهی از منکر نمائید، وگرنه شرورترین افراد بر شما تسلّط یافته و آنچه که خوبانِ شما، دعا و نفرین کنند مستجاب نخواهد شد.

یا زهرا
پ ن 1: اول ضعف های این کالای تولید ملی را برطرف کنیم بعد به فکر صادرات آن باشیم.(انقلابمون رو میگم)
پ ن 2: تو ماه رمضون باید بوی سیگار رو تحمل کنی و یه موقع هایی هم باید کور بشی تا یه سری چیزا رو نبینی چون آدم بینا هر کاری هم کنه نمیتونه یه سری چیزا رو نبینه!